ارزشگذاری اموال فکری از جمله اختراعات، علائم تجاری و کپیرایت بر خلاف سایر اموال شرکتها کاری بسیار دشوار است. این دشواری در خصوص اموال فکری مبهمتر همچون طراحی و برند محصولات، اسرار تجاری و نرمافزارها دو چندان میشود. با این وجود میتوان با به کارگیری شیوههای پذیرفته شده در صنعت، ارزش این اموال را به دقت و درستی مشخص کرد.
سؤالی که در همین ابتدا باید بدان پاسخ داده شود این است که لزوم انجام این بررسیها چیست؟ چه ضرورتی وجود دارد که ارزش اموال فکری یا غیرمادی را بدانیم؟ در پاسخ میتوان به مواردی اشاره کرد که شخص ثالثی در این اموال ذینفع است؛ همچون طلبکاران در صورت ورشکستگی یا ادارهٔ مالیات بر درآمد و سایر مراجع مالیاتی.
داشتن اطلاعات دقیق در این خصوص برای پیشبرد اهداف داخلی شرکتها نیز لازم است. برای مثال، به منظور خرید یا فروش این قبیل اموال مدیران باید قبل از آغاز مذاکرات و چانهزنیها ارزش آنها را بدانند؛ یا تعیین میزان حق امتیاز (رویالتی) در قراردادهای لیسانس مستلزم دانستن ارزش اموال غیرمادی است. همچنین این اطلاعات برای اتخاذ تصمیمات راهبردی در خصوص استفاده یا نظارت بر اموال فکری لازم است.
دومین اقدام در این خصوص که از اهمیت بسزایی نیز برخوردار است مشخص کردن چارچوبهای ارزیابی و بررسی است. برای مثال ارزش اموال فکری مشابه در چارچوب یک شرکت بزرگ بسیار بیشتر از کسب و کارهای کوچک و شرکتهای تازه تأسیس است و این حاکی از آن است که عوامل دیگری همچون میزان سرمایه، نیروی کار ماهر، بازاریابی مؤثر و داشتن کانالهای توزیع ثابت نیز تأثیرگذار است.
قسمت مهم دیگر در تعیین چارچوب، تعیین اموالی است که باید مورد بررسی قرار گیرد. معمولاً بر روی اختراعات، علائم تجاری و کپیرایت تمرکز میشود در حالی که سایر اموال فکری نیز تأثیر بسزایی در موفقیت یک شرکت دارند از جمله لوگوها، حروف چاپی، طرح بستهبندی، شیوههای اختصاصی فروش، نیروی کار آموزشدیده، لیست مشتریان، برنامههای آموزشی، اسرار تجاری و فرمولها. نکته حائز اهمیت در این خصوص آن است که به ارتباط این اموال با یکدیگر باید توجه شود چرا که مکمل و تقویت کنندهٔ یکدیگر میباشند. مثلاً اگر اموال غیرمادی مؤثر در بازاریابی را یک مجموعه در نظر بگیریم شامل نام تجاری، لوگو، علامت تجاری ثبت شده، علائم تجاری و لوگوهای فرعی، طراحی و برند محصولات، وبسایت و سایر اموالی که در ارتقای شرکت، برند یا محصول مؤثر هستند، در این صورت ارزشگذاری بسیار دقیقتر خواهد بود زیرا کلیهٔ اموال فکری لحاظ میشود اعم از اینکه تمرکز بر روی تکنولوژی باشد مانند اختراعات، اسرار تجاری و فرمولها یا بر روی دانش و مهارت باشد از جمله برنامههای آموزشی اختصاصی، رویههای اجرایی یا لیست مشتریان.
در گام بعدی باید مشخص نمود منظور از «ارزش» در اموال فکری چیست؟ چرا که ممکن است هر کس تعریف خاصی را مد نظر داشته باشد. به طور کلی منظور از ارزشگذاری اموال فکری محاسبهٔ میزان سود حاصل از به کارگیری این اموال است که تمامی جنبهها در این خصوص ملحوظ نظر قرار میگیرد از افزایش سهم بازار گرفته تا بالا رفتن قیمتها. در عمل، ارزش اموال فکری با توجه به میزان افزایش درآمد و کاهش هزینهها محاسبه میشود.
در اینجا لازم است بار دیگر بر اهمیت مشخص کردن چارچوبهای ارزیابی تأکید کنیم چرا که بین ارزش ذاتی اموال فکری و ارزش آنها در بازار یا قیمت منصفانه آنها تفاوت وجود دارد. پس باید دقیقاً مشخص شود وقتی میگوییم «ارزش» کدام یک از موارد ذیل مورد نظر است:
· ارزش متعارف بازار [۱]: قیمتی که بین خریداران و فروشندگان بالقوه ردّ و بدل میشود. در حالی که هر دو از تمامی جوانب مطلع بوده و مجبور به انجام معامله نیز نیستند.
· ارزش متعارف (قیمت متعارف)[۲]: قیمتی که بین خریدار و فروشندهای خاص (بالفعل) ردّ و بدل میشود. در حالی که از تمامی جوانب مطلع بوده و مجبور به انجام معامله نباشند.
· ارزش تاریخی [۳]: ارزش دارایی فکری در زمان و مکان مشخص که معمولاً در موارد نقض و بررسیهای مالیاتی مفید است.
از میان موارد فوقالذکر آنچه که در خصوص مالکیت فکری بیشتر پذیرفته شده «ارزش متعارف بازار» میباشد که از سوی اداره مالیات بر درآمد دولت فدرال امریکا [۴] و بسیاری از دادگاهها نیز به رسمیت شناخته شده است.
ارزش متعارف بازار: در این روش یک معامله فرضی را در نظر میگیریم. قیمت بین معامله کنندگان فرضی مشخص کنندهٔ ارزش اموال است. لازمهٔ این امر آن است که خریدار و فروشنده مایل به انجام معامله بوده و تحت هیچ اجباری نباشند. بدین مفهوم که هیچ فشاری آنها را وادار به انجام معامله نکند همچنین مشارکت آنها به حکم قانون یا به دلیل ورشکستگی نباشد. از آنجا که خریدار و فروشنده به دنبال حداکثر سود برای خود هستند، هر یک از آنها قیمت پیشنهادی را با توجه به شرایط اقتصادی زمان وقوع معامله، صنعت مربوطه و نوع اموال ارائه میکنند.
نهایتاً اینکه طرفین باید اطلاعات لازم را در خصوص جوانب معامله دارا باشند. بین اطلاعات عمومی و قابل دسترس برای همگان و اطلاعات خصوصی تفاوت وجود دارد. به ندرت اتفاق میافتد طرفین یک معاملهٔ واقعی اطلاعات کامل در خصوص تمامی جوانب را دارا باشند به همین دلیل گفته شد همین که اطلاعات لازم را داشته باشند کافی است.
حال با ذکر یک مثال به اختصار تفاوت بین ارزش ذاتی و ارزش متعارف بازار را شرح میدهیم. فرض کنید یک مخترع به فرآیندی دست یافته که به موجب آن هزینههای تولید ۲۵ میلیون دلار کاهش مییابد. بنابراین ارزش این اختراع و سود حاصل از آن که به صورت کاهش هزینهها بوده، ۲۵ میلیون دلار میباشد، لکن ارزش متعارف آن در بازار ۲۵ میلیون دلار نخواهد بود؛ چرا که بر اساس تعریف ارائه شده، ارزش متعارف بازار قیمت مبادلهای دارایی است. وقتی سود حاصل از این نوآوری ۲۵ میلیون دلار است مسلماً تولید کننده برای خرید آن ۲۵ میلیون دلار نخواهد پرداخت بلکه ارزش آن در بازار مبلغی بین صفر تا ۲۵ میلیون دلار است که با توجه به عوامل مختلف از جمله وجود یا عدم وجود تکنولوژی جایگزین در این خصوص تعیین میشود.
در آخر باید این نکته را متذکر شد که ارزش متعارف بازار چارچوب استانداردی برای همهٔ موارد نیست مثلاً گاهی ضرورت ایجاب میکند صرفاً خسارت ناشی از نقض محاسبه شود؛ لذا تعیین چارچوب مناسب برای ارزشگذاری از اهمیت بسزایی برخوردار است.
روشهای ارزشگذاری
پس از آنکه چارچوب ارزشگذاری، اموال مورد ارزیابی و بازهٔ زمانی مناسب مشخص شد، حال باید در خصوص روش ارزشگذاری تصمیم بگیریم.
شناخته شدهترین روشها عبارتاند از: روش هزینه، روش بازار، روش درآمد و معافیت از پرداخت حق امتیاز که هریک نقاط ضعف و قوتی دارند. بنابراین برای هر مورد خاص باید تصمیم گرفت کدام یک از این روشها مناسبترند.
روش هزینه: [۵] در این روش ارزش مال فکری معادل مجموع هزینههایی است که برای ایجاد و توسعهٔ آن مال صرف شده است که در نگاه اول بسیار ساده به نظر میرسد حال آنکه این روش چیزی فراتر از جمع کردن هزینههای مربوط به تحقیق و توسعه است. در واقع روش هزینه به دو بخش متمایز تقسیم میشود؛ روش هزینهٔ ایجاد مجدد و روش هزینهٔ جایگزینی. روش هزینهٔ ایجاد مجدد، [۶] هزینههای مورد نیاز برای ایجاد مجدد آن دارایی فکری با همان مشخصات و از همان طریق را به عنوان ارزش آن دارایی اظهار میدارد. این روش در دعاوی قضایی که مال غیرمادی خاصی موضوع دعوا است، کاربرد دارد. در روش هزینهٔ جایگزینی، [۷] میتوان با استعلام قیمت یک دارایی با ویژگیهای ذاتی مشابه با دارایی مورد نظر، حداکثر ارزش آن دارایی را به دست آورد. این روش هنگامی کاربرد دارد که دارایی مشابه موجود باشد و استعلام قیمت آن به سادگی امکان پذیر باشد و معمولاً برای قیمتگذاری قبل از مذاکرات و چانهزنیها یا محاسبه میزان حق امتیاز (رویالتی) به کار میرود.
در هر دو روش، هزینهها در زمان ارزیابی ملاک است نه زمانی که این اموال ایجاد شدهاند. در این صورت چنانچه هزینه هر یک از اجزای مربوط نسبت به زمان ایجاد تغییر یابد، هزینهٔ جدید باید در محاسبات منظور شود. همچنین اگر ارتقا و توسعهای در خلال مدت صورت گیرد باید لحاظ شود و نهایتاً اینکه همهٔ هزینههایی که در جریان ایجاد مال غیرمادی صرف شده نباید محاسبه شود؛ صرفاً هزینههایی باید محاسبه شود که برای جایگزینی یا تولید مجدد لازم است که شامل هزینههای مستقیم و هزینههای فرصت میشود.
هزینههای مستقیم شامل هزینههایی است که در فرآیند ارتقا و توسعه لازم است مانند هزینهٔ نیروی کار که مجدداً یادآوری میشود این هزینهها باید در زمان ارزشگذاری محاسبه شوند. برای مثال اگر در ابتدای کار بیست پژوهشگر در طول سه سال بر روی یک اختراع کار میکردند لکن در حال حاضر همان کار را چهار پژوهشگر در طول یک سال انجام میدهند، الگوی اخیر ملاک محاسبه خواهد بود.
هزینهٔ فرصت یا هزینهٔ فرصت از دست رفته [۸] هزینهای است که برای فرصتهای از دست رفته به دلیل تمرکز بر ایجاد و توسعهٔ مال غیرمادی پرداخت میشود. این هزینه شامل سود از دست رفته به دلیل تأخیر در تجاری سازی محصول نیز میشود.
احتمال منسوخ یا نامعتبر شدن این اموال نیز باید لحاظ شود. برای مثال حق اختراع جدید یا باعث منسوخ شدن تکنولوژی فعلی یا نامعتبر شدن آن میشود. در این صورت هنگام محاسبهٔ هزینهها این موارد باید مستثنا شود.
روش هزینه بیشتر برای مواردی کاربرد دارد که فعالیتهای اقتصادی محدود است مثلاً برای مراحل اولیهٔ تکنولوژی. مهمترین اشکال این روش آن است که به درآمد و منافع اقتصادی حاصل از اموال فکری توجه چندانی نمیشود.
در مجموع باید گفت در روش هزینه، کلیهٔ هزینههای مرتبط شامل هزینهٔ فرصتهای از دست رفته محاسبه میشود لکن از هزینههای مربوط به شکست و یا طرحهای اولیهٔ معیوب باید صرفنظر نمود. همچنین در صورت منسوخ یا نامعتبر شدن اموال فکری هزینههای مربوطه لحاظ نمیشود.
روش بازار: [۹] این روش مشابه روشی است که برای قیمتگذاری ماشینآلات و املاک و مستغلات به کار میرود. در مورد املاک، برای قیمتگذاری یک خانهٔ چهار خوابه نزدیک مدرسه میتوان به معاملاتی که اخیراً در آن منطقه و در خصوص املاک مشابه صورت گرفته رجوع کرد. برای قیمتگذاری داراییهای فکری نیز این اموال با اموال مشابهی که اخیراً معامله شدهاند، مقایسه میشوند. با توجه به اینکه ارزشگذاری در این روش بر اساس سایر معاملات مشابه و قابل مقایسه صورت میگیرد، لذا هر چه تعداد معاملات آزاد در بازار بیشتر باشد، نتیجهٔ حاصل نیز بهتر خواهد بود.
از آنجا که اموال فکری تعریف منحصر به فردی دارند، اثبات اینکه سایر داراییها مشابه و قابل مقایسه با این اموال هستند، کمی دشوار به نظر میرسد. قبل از اثبات این ادعا باید دید آیا اطلاعات کافی در خصوص شرایط معاملات در دسترس هست یا خیر؟ اطلاعاتی که به موجب آنها بتوان تشابه و قابل قیاس بودن را اثبات کرد. از جمله نوع اموال، صنعت مربوطه، محدودیتهای جغرافیایی، شیوههای پرداخت و بازهٔ زمانی. باید توجه داشت اگر عواملی وجود دارد که موجب کاهش ارزش موضوع معامله میشود همچون ورشکستگی، چنین مواردی برای مقایسه و ارزیابی مناسب نیستند. همچنین اوضاع و احوال بازار در زمان وقوع معامله بر شرایط فروش یا اعطای اجازهٔ بهرهبرداری تأثیر میگذارد لذا این فاکتورها را نیز باید لحاظ نمود.
ویژگی روش بازار آن است که در خصوص گسترهٔ وسیعی از اموال غیر مادی از علامت تجاری ثبت شده گرفته تا تکنولوژی نوپا قابل اعمال است. مادامی که اطلاعات لازم در مورد معاملات اموال مشابه وجود دارد، این روش مؤثر خواهد بود؛ لکن متأسفانه اطلاعات مربوط به معاملات اموال غیرمادی به ندرت منتشر شده فلذا کسب اطلاعات لازم در این خصوص تبدیل به چالشی بزرگ میشود. بنابراین باید گفت اطلاعات حاصل از معاملات صورت گرفته برای قیمتگذاری اموال فکری بسیار مفید است ولی از آنجا که این اطلاعات به اندازهٔ کافی جامع و کامل نیست، نتیجهٔ حاصل نیز چندان رضایتبخش نخواهد بود.
روش درآمد: [۱۰] در این روش بر نقدینگی حاصل از اموال فکری توجه میشود. وقتی روش هزینه تنها در موارد خاص و در خصوص نوع خاصی از اموال غیرمادی کاربرد دارد و روش بازار نیز با محدودیتهایی مواجه است، روش درآمد در غالب موارد و در خصوص کلیهٔ اموال غیرمادی قابل اعمال است.
در این روش برآورد میشود درآمد و وجوه نقد حاصل از تولید محصول و تجارت آن چه میزان خواهد بود، چه مقدار از آن مربوط به اموال فکری است، سپس این مبلغ با توجه به نرخ تنزیل مناسب تنزیل میشود تا ارزش آنها در حال حاضر مشخص شود.
در این روش به پارامترهای ذیل باید توجه شود: سود و درآمد ناشی از به کارگیری اموال فکری، چه میزان از سود و درآمد مربوط به تجارت مورد بررسی است؟، بازهٔ زمانی مورد انتظار برای کسب درآمد پیشبینی شده چقدر است و ریسکها و خطرات مربوط به کسب درآمد کدماند؟. لازمهٔ تحقق درآمد پیشبینی شده آن است که پیشبینی با توجه به شرایط اقتصادی و رقابتی و در یک بازهٔ زمانی مناسب صورت گیرد. همچنین عمر مفید اموال فکری را نیز باید با توجه به امکان منسوخ شدن آنها، زمان انقضای حق اختراع و امثالهم لحاظ نمود. برای مثال، پیشبینی درآمد نباید برای زمانی بیش از مدت اعتبار حق اختراع باشد. از سوی دیگر پیشبینی عمر دو یا سه ساله برای علامت تجاری که بیست و پنج سال از زمان ایجاد آن میگذرد و موفق نیز بوده، بسیار محافظهکارانه است.
نرخ تنزیل باید با توجه به ریسک بازار، صنعت مرتبط و ریسکهای مربوط به مال غیرمادی محاسبه شود. برخی شیوههای محاسبهٔ نرخ تنزیل عبارتاند از: مدل قیمتگذاری داراییهای سرمایهای [۱۱] و میانگین موزون هزینهٔ سرمایه. [۱۲]
معافیت از پرداخت حق امتیاز: در این روش به میزان هزینهای که شرکت در صورت نبود دارایی فکری متحمل میشد و مجبور به پرداخت حق امتیاز (رویالتی) به شخص دیگری بود، توجه میشود؛ یعنی ارزشگذاری بر مبنای این حق امتیاز صورت میگیرد. در زمان تعیین میزان حق امتیاز (رویالتی) باید توجه داشت قراردادهای لیسانس مورد بررسی از نظر موضوع قرارداد، صنعت وابسته، ویژگیهای جغرافیایی، شیوههای پرداخت و بازهٔ زمانی مشابه باشند و از نظر ماهیت نیز معاملهای مستقل و آزاد به حساب آیند.
بدیهی است کلید اصلی در این روش تعیین میزان حق امتیاز مناسب است. فاکتورهایی که تأثیرگذار بوده و به هنگام برآورد حق امتیاز باید بدان توجه شود عبارتاند از: نرخ رشد و سهم بازار، مدت اعتبار دارایی فکری، خطراتی همچون احتمال نامعتبر شدن دارایی فکری، کانالهای توزیع و مهارتهای بازاریابی.
پس از آنکه میزان درآمد پیشبینی و مقدار حق امتیاز، بازهٔ زمانی و نرخ تنزیل مشخص شد میتوان عمل قیمتگذاری را انجام داد.
نتیجهگیری: همانگونه که در این نوشتار توضیح داده شد، روشهایی برای ارزشگذاری اموال فکری وجود دارد که برخی از آنها صرفاً در مورد نوع خاصی از اموال به کار میروند و برخی دیگر در خصوص کلیهٔ اموال غیرمادی قابل اعمال هستند. مثلاً در مواردی که تکنولوژی نوپا بوده و در مراحل اولیهٔ شکلگیری است، رویکرد هزینه روش مناسبتری برای ارزشگذاری است در حالی که نبود اطلاعات کافی موجب عدم کارایی رویکرد بازار میشود. بنابراین این که از چه روشی استفاده شود بستگی به مال مورد ارزیابی، شرایط ارزیابی و دسترسی به اطلاعات لازم دارد.
نتیجه و خروجی ارزشگذاری بستگی به دقت و صحت اطلاعات استفاده شده و فروضی دارد که اساس محاسبه را تشکیل میدهند. لذا در صورت دسترسی، بهتر است از اطلاعات و دادههای عینی و واقعی استفاده کرد تا فروض ذهنی. لکن از آنجا که چنین امری همیشه امکانپذیر نیست، دست کم باید مطمئن شد این فروض با توجه به شرایط بازار، شرایط اقتصادی، مالی، رقابتی و بازهٔ زمانی مناسب طرحریزی شدهاند.
در مقام جمعبندی باید گفت در انتخاب روش مناسب چارچوب ارزشگذاری، شرایط کسب و کار و درک درست از ویژگیهای اموال فکری از اهمیت بسزایی برخوردار است. اگر بررسیها و تجزیه و تحلیلها درست صورت گیرد میتوان به هر سؤالی در خصوص ارزش اموال فکری پاسخ حساب شدهای داد. اعم از اینکه سؤال در مورد میزان خسارت ناشی از نقض حق اختراع باشد یا قیمت لازم برای خرید علامت تجاری.
[۱] Fair Market Value [۲] Fair Value [۳] Historical Value [۴] Internal Revenue Service [۵] Cost Approach [۶] Reproduction Cost [۷] Replacement Cost [۸] Opportunity Costs [۹] Market Approach [۱۰] Income Approach [۱۱] Capital Asset Pricing Model (“CAPM”) [۱۲] Weighted Average Cost of Capital (“WACC”)منبع:
http://ipmetrics.net/IPVT.pdf