همانطور که در مقالهی پیشین به آن اشاره شد، مقالات و متون تجاری، معمولاً ارائه مطالب را با نرمافزار CPM آغاز میکنند و آن را به عنوان یک بسته واحد در نظر میگیرند، در حالی که CPM مجموعهای از اجزای بههمپیوسته در قالب مفاهیم، فرآیندها و نرمافزار است. برای اجرای موفقیتآمیز برنامهی CPM باید اطمینان حاصل شود که دقیقاً چه مواردی در بستههای پیاده سازی CPM جمع میشوند. در حقیقت یک بستهی CPM معمولاً شامل مؤلفههای کاربردی و ابزارهای نرمافزاری برای توسعه و تجمیع این مؤلفهها هستند.
سؤال مهمی که هنگام ارزیابی بسته پیادهسازی CPM به ذهن میرسد این است که آیا این مؤلفهها با همهی نیازمندیهای کسبوکار شامل فرآیندها، شاخصها و تحلیلها سازگارند یا لازم است تا فرآیندهای کسبوکار خود را برای سازگاری با این فناوری تغییر دهیم؟ پاسخ این است که انتخاب دوم یک اشتباه اساسی و یک سناریو برای شکست CPM است. فرآیندهای کسبوکاری که به خوبی عمل میکنند، نیازی به تغییر جدی ندارند و بهتر است که شاخصهای کلیدی عملکرد به نحو مطلوب برای ارزیابی آنها تعدیل و اصلاح شوند.
BI و CPM چه تفاوتهایی دارند؟
بر همین مبنا، میتوان گفت «هوشمندی کسبوکار»(BI) و CPM به این دلیل با هم اشتباه گرفته میشوند که برخی از مؤلفههای نرمافزار CPM برای نمایش اطلاعات راهبردی مانند KPIها بهکار میروند و اطلاعات را به شکلی مشابه با عملکرد محصولات «هوشمندی کسبوکار»(BI) نشان میدهند. تشخیص این دو مفهوم از روی رابط کاربری برای افراد غیرمتخصص کار سادهای نیست و محتوای این دو راهکار است که تفاوت آنها را آشکار میکند. CPM میتواند اصلاحاتی را در فرآیندهای سازمان به وجود آورد ولی «هوشمندی کسبوکار» در سطح حداکثری میتواند اصلاحات محدودی را در جداول پایگاه داده ایجاد کند.
تفاوت اساسی بین «هوشمندی کسبوکار»(BI) و CPM در رویکردهای آنهاست. CPM از بالا به پایین شروع میکند و بدون توجه به مجموعه دادهها، راهبرد سازمان را به شاخصهای کلیدی عملکرد تبدیل میکند. BI از پایین به بالا شروع میکند و سعی دارد تا بر مبنای ساختار دادههای موجود در پایگاههای داده سازمان، گزارشهای مدیریتی معنیداری را ارائه کند که به تصمیمگیری دقیق بر مبنای روندهای کنونی کسبوکار کمک کند. شرکتهای موفق از هردو رویکرد استفاده و آنها را به سمت یکدیگر همگرا میکنند.
تفاوت دیگر در این است که CPM تکمنظوره نبوده و اطلاعات آن درلحظه و کاملاً بهروز نیست. CPM بخشهای کلیدی کسبوکار شما را در بازههای منظم با تناوب مناسب اندازهگیری میکند و شما میتوانید روندها و محدودههای قابل بهبود را شناسایی کنید. بنابراین CPM یک ابزار کنترل و مدیریت راهبردی است و به سازمان جهت میدهد.
در سوی دیگر گزارشهای هوشمندی کسبوکار (BI) معمولاً تکمنظوره، هدفمند و بهروز است. گزارشهای BI برای پاسخ به چنین سوالاتی بهکار میروند:
- دقیقاً چه مشکلی رخ داده است؟
- ریشه این اتفاق در کدام بخش سازمان و بر اساس کدام فرآیندها و عملکرد سازمان است؟
- برای گام بعدی و رفع مشکل، به چه اقدامی نیازی داریم؟
- هماکنون باید چه عکسالعمل و راهکاری را در قبال مسئله به وجود آمده پیادهسازی کنیم؟
معمولاً هوشمندی کسبوکار (BI) برای ساخت گزارشهای تکمنظوره برای بررسی وقوع یک وضعیت استثنائی و غیرمعمول استفاده میشود. هرچند گزارشهای روزمره نیز در سیستمهای هوشمندی کسبوکار فراوان یافت میشود. بهعنوان نمونه برای توصیف تبلیغات منفی یا فروش ضعیف؛ میتواند به چنین درخواستی پاسخ دهد: «برای من گزارشیبسازکه تمام وقایع مرتبط با محصول X در منطقه جغرافیایی Y را در ۶ ماه گذشته نشان دهد.» این موضوع BI را به ابزاری مهم برای اتخاذ تصمیمهای درست و بهبود فرآیند کار در زمان حال تبدیل میکند.
موفقترین شرکتها توانایی تحلیل حجم زیادی از دادهها و اتخاذ تصمیمهای آگاهانه را دارند. این شرکتها داشبوردهای راهبردی مناسبی دارند که روند KPI ها و همبستگی بین آنها را تحلیل میکنند و هوشمندی کسبوکار (BI) را برای رسیدن به دلیل ریشهای مشکلات که در عملکرد بهوجود میآیند، بهکار میگیرند.
داشبورد مدیریت عملکرد باید دادهها را در فواصل منظم پردازش کند تا شما بتوانید دورههای مختلف را مقایسه و روندها را شناسایی کنید. مدیریت عملکرد سازمان باید به مدیران اجرایی برای تعیین نقاط کلیدی بهبود کمک کند. در کنار CPM، هوشمندی کسبوکار باید بتواند گزارشهایی برای توضیح مشکلات کسبوکار و فرصتهای جدید بر اساس دادههای در دسترس تولید کند و به مدیران عملیاتی برای تصمیمگیری درست کمک کند.
به عقیده Mika Aho از محققان برجسته مدیریت عملکرد، KPIها و CSFها بر اساس راهبرد و اهداف کسبوکار مشخص میشوند که خود در راستای چشمانداز سازمان هستند. در سطوح پایین نیز دادهها از سیستمهای مختلف در فرآیند ETL به انبار داده وارد میشوند. در این لایه، پالایش دادهها اعمال میشود و سپس با استفاده از مدلهای چند بعدی (Cube) ایجاد شده در انبار داده، گزارشهای مورد نیاز بر اساس KPIها و CSFهایی که از بالا به پایین و در فرآیند CPM تعریف شدهاند، ساخته میشوند. شکل زیر هرم لایههای CPM را نشان میدهد.
دو عبارت هوشمندی کسبوکار (BI) و CPM از جهاتی متفاوتاند. CPM، BI را از دو جهت تقویت میکند:
- هدف CPM، پشتیبانی از فرآیندهای باکیفیت و کنترل فرآیندی است و BI دادههای این کنترل فرآیندی را به بهترین شکل گردآوری، مدیریت و ارائه میکند.
- CPM قصد ایجاد یک پشتیبانی عملکردی متمرکز را دارد که راهبرد، سنجش، طراحی فرآیند و اجرا را با استفاده از BI ، مرتبط و یکپارچه میکند.
CPM همچنین در طول زمان تکامل خود در رسیدن به هدف را با استفاده از فاکتورهای حیاتی موفقیت (CSFها) و KPIها ارزیابی میکند. CPM بهعنوان یک مفهوم، استقرار راهبردی شاخصها در نرم افزار هوش تجاری (BI) را به نمایش میگذارد. در واقع هوشمندی کسبوکار (BI) یک زیرساخت برای پیادهسازی CPM فراهم میکند. از سوی دیگر، هوشمندی کسبوکار (BI) یک زیربنا برای پرسوجو، گزارشگیری و تحلیل اطلاعات است و خود را بهعنوان مبنایی برای CPM اثربخش معرفی میکند. CPM قدرت واقعی BI را آشکار میکند و این دو جداییناپذیر هستند. از سوی دیگر، CPM راهبرد را هدایت میکند و همهی فرآیندها، روشهای تحلیل، شاخصها و سیستمهایی که عملکرد سازمان را پایش و مدیریت کرده و بهبود میبخشند را یکپارچه و راهبری میکند.
BI با دادههای خام که از سیستمهای مختلف پالایش شده و در DW تجمیع شدهاند سر و کار دارد و CPM قصد راهبری آن اطلاعات را دارد. هنگامیکه دادهها به واسطه حضور BI و CPM به اطلاعات معنیدار تبدیل شوند میتوانند برای تصمیمگیری استفاده شوند.
میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که BI و CPM مکمل یکدیگر هستند و هر سازمان برای رسیدن به اهداف و چشمانداز نیاز به پیادهسازی هردوی این فعالیتها دارد. در واقع CPM پیشنیازی برای پیادهسازی موفقیتآمیز BI است و BI رویکردی برای پیاده سازی ملموس و کاربردی CPM در سازمان. در شرکت هوشمندی تجاری همکاران سیستم، CPM تحت عنوان پروژههای Pre-BI و BI نیز تحت عنوان پروژههای استقرار BI (هوشمندی تجاری) انجام میشود.
منابع:
- techtarget.com
- kpilibrary.com
- drmika.com
- inetsoft.com
- encorebusiness.com